در یک صـبح دلچسـب پائیزی با هـوای ابـری و وزش باد مـلایم سـفر دیـگری را به هـمراه گـروه آغاز میکنیم ، اینبار مقصدمان ” باداب سورت ” واقع در انتهای جنوبی استان مازندران هم مرز استان سمنان می باشد . چنانچه از شواهد پیداست و از گفته ها برمی آید منطقه ای زیبا و بکر و دلنشین است.
در میان کوهای سر به فلک کشیده البرز، در دیار سرسبز مازندران آنجائیکه ابر و باد و مه و خورشید در تلاشند تا خرمی و سرزندگی مبهوت کننده ای را نثار دیدگان ما کنند منطقه ای وجود دارد که در آن چشمه های طلایی باداب سورت جا خوش کرده اند. چشمه های پلکانی بی نظیر با قدمتی چندین هزار ساله. باداب سورت چشمه ای است که با همکاری باد و آب شکل گرفته است به نحوی که آب های معدنی با طی طریق کردن و بیرون زدن از اعماق سنگ های سخت زمین توسط باد به این سو و آن سو حرکت می کنند و در مسیر خود توسط پرتوهای داغ خورشید به آسمان می روند و مواد معدنی خود را به سان رسوباتی طبقه طبقه روی هم قرار می دهند و پلکانی آنچنان زیبا بوجود می آورند که آدمی را ساعت ها به نظاره دعوت می کنند.
بارش باران شب گذشته لطافت خاصی به هوا داده و بخار

سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
دهان رهگذران حکایت از سرمای ملایم صبحگاهی دارد ، بر اساس برنامه ی اعلامی محل تجمع اعضای گروه ساعت ۶:۳۰ صبح روز چهارشنبه بیست هشتم آبان ماه نود سه در محوطه ساختمان شماره یک می باشد ، هنوز دقایقی از حضورمان نمی گذرد که سر و کله تک تک بچه ها با کوله بار سفری در پشت پیدا می شود .
کوله پشتی ها و لوازم سفر سه روزه را در وانت نیسان اتاقدار بار می زنیم و ساعت ۷:۱۵ صبح سوار بر مینی بوس سفید رنگ تویوتا شهر زنجان را به سوی مقصد مدّ نظر ترک می کنیم ، با بالا آمدن خورشید که تیغ تند تابش آن از پشت شیشه ی اتومبیل چشم را می نوازد و بخار برخواسته از مزارع باران خورده ی اطراف جاده و سلسله کوههای به هم پیوسته جلوه ی خاصی به طبیعت داده است .
ابرهای قطعه قطعه شده در افق ، زیر نور آفتاب در رنگهای زرد و طلایی و گاه مایل به ارغوانی تیره و روشن با رنگ آبی آسمان آمیختنه و هنر برتر نقاش طبیعت را به رخ انسانهای عاشق می کشد و گواهی بر حضور بی مثال خالق بی همتا در هر لحظه می شود .
ساعت ۹:۳۰ در شهرک محمدیه ی قزوین برای صرف چای توقف کوتاهی می کنیم و سپس دوباره سوار بر خودرو ادامه مسیر می دهیم ، تابش آفتاب از میان لکه های ابر گرمای نسبی بر جان طبیعت بخشیده است و نوید روز خوب و با طراوتی را با خود دارد ، ساعت ۱۳:۳۰ ظهر نرسیده به گرمسار در مجتمع پذیرایی بین راهی برای اقامه نماز و صرف ناهار توقف نیم ساعته می کنیم و دوباره طی مسیر کرده به سمت شهرسمنان به راه می افتیم .
هنوز به شهر سمنان نرسیده ، مینی بوس دچار نقص فنی می شود که با درایت آقای شمس وندی خود را به ورودی شهر سمنان می رسانیم ، با توجه به نقص فنی پیش آمده ادامه مسیر امکان پذیر نمی باشد و بالاجبار اعضای گروه را به خوابگاه تربیت بدنی که قبلا هماهنگی اقامت شبانه انجام یافته است ، هدایت می کنیم و خودرو را برای تعمیرات اساسی به تعمیرگاه انتقال پیدا میکند .
پس از اسکان در خوابگاه برای گشت و گذار به داخل شهر عازم می شویم و از بازار قدیمی شهر و مساجد تاریخی بازدید کرده و در مسجد جامع شهر که قدمت هزار ساله دارد ، اقامه نماز می کنیم و چند عکس یادگاری از مجموعه های تاریخی می گیریم و سپس با خرید لوازم ضروری ، ناهار فردا را تدارک می بینیم و به خوابگاه بر می گردیم .
به خاطر برگزاری مسابقات دانش آموزی ، خوابگاه مملو از ورزشکاران نوجوان مناطق مختلف کشور شده و شور و حال عجیبی در آن حاکم است .
برای ادامه ی برنامه کوهنوردی مینی بوس دیگری از زنجان برای همراهی با گروه عازم می شود ، تا تأخیری در برنامه بوجود نیآید ، اکنون به ساعت هشت شب نزدیک می شویم و برای خوردن شام اقدام می کنیم ، سپس با گفت و شنودهای همیشگی حال و هوای خاصی در جمع دوستان ایجاد می گردد ، در خارج از ساختمان نم نم باران به هوای شبانه لطافت بهاری داده است ، از اینکه شب برای اسکان فضای مناسب و گرمی در اختیار داریم خدا را شاکر هستیم .
پس از صرف چای و شب نشینی برای استراحت شبانه و به امید فردایی بهتر بچه ها به رختخواب خود پناه می برند .
ساعت شش صبح روز پنجشنبه بیست نهم آبان ماه نود سه ، آقای دارابیان سرپرست گروه بیدار باش می دهد و پس از اقامه نماز صبح و خوردن صبحانه برای حرکت تکاپوی بچه ها آغاز می شود و در یک چشم به هم زدن کوله ها آماده شده و در نیسان وانت ، بار می زنیم و سوار بر مینی بوس اعزامی از زنجان که شب گذشته خود را به خوابگاه رسانده ، سوار می شویم تا به امید حق تعالی ادامه مسیر دهیم .
آقای شمس وندی به همراه آقای علی رستمی برای انجام تعمیرات مینی بوس خراب شده در سمنان باقی می مانند و هدایت خودرو جدید را آقای طهماسبی به عهده می گیرد ، پس از سوار شدن به سمت شهر ” مهدی شهر ” که در قدیم بنام ” سنگ سر ” معروف بوده ، حرکت می کنیم . با توجه به بارش باران شب گذشته آسمان آبی روشن با لکه های ابر پراکنده ، زیبایی دل انگیزی را به طبیعت داده است آفتاب چون عروسی از دریچه ی حجله ی صبح خود نمایی و عشوه گری را در پیش گرفته و آغاز روز خوبی را در پیش رویمان ترسیم می کند .
ساعت هشت صبح ” مهدی شهر ” را پشت سر می گذاریم و وارد جاده پیچ در پیچ کوهستانی می شویم که قله کوهها و دامنه ها با بارش برف سفید پوش شده است و هر چقدر به سمت بالا ارتفاع می گیریم پوشش برف بیشتر شده ، حتی تا کنار جاده وسعت پیدا کرده است ، برودت هوا باعث یخ زدگی و لغزندگی جاده شده و حرکت خوردروها با کندی انجام می شود . در محوطه ای باز توقف کوتاهی کرده و با گرفتن عکس لحظات به یاد ماندنی را به ثبت می رسانیم .
سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
وجود درختچه ها در تپه ها و کوههای اطراف بیانگر هوای معتدل با رطوبت بالا می باشد ، پس از عبور از گردنه ی ملایمی وارد شیب تندی می شویم که در پایین دست ، دشت نسبتأ وسیعی در احاطه ی کوهها نمایان می گردد که شهرک ” فولاد محله ” همسو با جاده را در خود جای داده است.
ساعت ۹:۲۵ به ” تـِلما دره ” می رسیم و به سمت راست جاده روبروی پاسگاه پلیس راه تغییر مسیر می دهیم و در ادامه ی راه از روستای ” پَـشرت ” از توابع استان مازندران را پشت سر می گذاریم ، و از روستاهای ” کوات ” ، قره سر ” گذر کرده و به تابلوی چشمه های ” باداب سورت ” که در کنار جاده نصب شده ، در سمت راست جاده وارد راه شوسه ی روستایی می شویم ، زمینهای کنار جاده سنگلاخی با بوته های گیاهی پوشیده شده است . وجود سیلابهای متناوب و پی در پی در اطراف مسیر بیانگر جاری شدن سیل در بارشهای فصلی است و بخشی از جاده بر اثر سیل شسته شده و ناهموار گشته که حرکت خودروها را با مشکل مواجه می کند .
گله های گوسفند در حال چریدن ، مشخص کننده امرار معاش اهالی به شغل دامپروری است ، جاده ی شوسه وارد شیب تندی می شود که ادامه راه را سخت می نماید ، به محوطه بازی می رسیم و خودروها را پارک کرده و برای حرکت به سوی چشمه ها مهیا می شویم .
آسمان نیمه ابری و آفتابی است و تپه های اطراف سنگی با درختهای کوتاه زرشک سیاه و برگهای خشک شده در رنگهای مختلف جلوه و زیبایی وصف ناپذیری به طبیعت داده است .
گروه آرام آرام در مسیر مالرو گام بر می دارد و خود را بالا می کشد ، در سمت راست حرکت ما دره ی نه چندان عمیقی وجود دارد ، که صدای نهر جاری در آن سکوت منطقه را می شکند و به فکر و روح آدمی جان دوباره می بخشد در سمت چپ تپه های به هم پیوسته پهلو به پهلو که در طول تاریخ استوار مانده اند و عظمت خود را به رخ رهگذران می کشند . بچه ها از زرشک درختان وحشی تناول و به همدیگر تعارف می کنند ، شیب صعود رفته رفته تند و حرکت گروه را می کاهد ، روبروی ما کوههای سر به فلک کشیده ، پوشیده از برف خودنمایی می نمایند . در مسیر راه دیواره ی سنگی مشاهده می کنیم که مشخص کننده ی برش آنها بدست انسان برای نمای سنگ ساختمان ایجاد شده است .
سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
گروه با شور و نشاط وصف ناپذیری به سمت ” باداب سورت ” که معنی آن در زبان “محلی ” چشمه های جوشان ” است ، حرکت می کند . پس از دو ساعت پیاده رویمداوم به چشمه ها می رسیم ، زیبایی منطقه در زبان و قلم نمی گنجد ، در اینارتفاع چشمـه های بیـشماری از دل زمین می جوشد و در رنگهای مختـلف سنگهای اطراف را رنگین نموده و آرام و پیوسته به سوی دره ی مشرف سرازیر می شوند که در طی سالها با شستن مسیر دامنه ی تپه را پلکانی کرده که چشم انسان از نظاره کردن سیر نمی شود .
چشمه های ” باداب سورت ” میراثی گرانبها و شگفت انگیزترین شاهکار طبیعت و زیباترین چشمه ی آب شور جهان و دومین اثر طبیعی ملی ایران بشمار می رود . ” باداب ” به معنی آب گازدار و ” سورت ” بسیار شدید می باشد ، چشمه معدنی اسرار آمیز ، دارای دو چشمه با آبهای کاملأ متفاوت از لحاظ رنگ ، بو ، مزه ، یکی شور شور ، ودیگری ترش و شیرین با رنگ زرد ، نارنجی ، قرمز ، مؤثر در درمان بیماریهای روماتیسمی ، مفصلی ، پوستی به شمار می روند .
در کنار چشمه ی اصلی که به صورت برکه ی کوچکی در آمده است ، حلقه می زنیم و دست در دست هم مراسم فتح را اجرا می کنیم . سپس به گرفتن عکسهای یادگاری در ابعاد مختلف چشمه ها با پرچم ” جمعیت حمایت از بیماران ام اس استان زنجان ” می پردازیم .
شگفتیها و جلوه های خلقت را نمیتوان به راحتی و آنگونه که هستند با قلم به تصویر کشید و یا در وصف آنها کلامی نوشت ، تنها میتوان به عظمت و بزرگی خالق یکتا احسن گفت و سجده ی شکر بجای آورد .
پس از استراحت کوتاهی مسیر بازگشت را در پیش می گیریم و خود را به محل پارک خوردروها می رسانیم ، با آب موجود در محوطه که از بارش باران شب گذشته بوجود آمده گِــل و لای کفشهایمان را پاک کرده و ساعت یک بعداز ظهر سوار بر ماشینها به سمت ” کیاسر” به راه می افتیم و با پشت سر گذاشتن جاده خاکی دوباره به روستای ” تــِلما دره ” می رسیم و در جاده آسفالته راه کیاسر را در پیش می گیریم . در مسیر راه آبادی ” لنگر ” را که مملو از خانه های ویلایی در دامنه ی کوه و شیب تند بین درختهای جنگلی با سقفها و نماهای رنگارنگ با زیبایی برگریزان پائیزی خود نمایی می کنند ، را پشت سر می گذاریم .
کوههای جنگلی ، هوای نیمه ابری ، رطوبت برخواسـته از مه و برگهای الوان درختـها دست در دست هم داده اند تا یک روز به یاد ماندنی را در خاطرات ذهنمان ترسیم نمایند . چنان در زیبایی طبیعت غرق می شویم که گذر زمان را احساس نمیکنیم ، حتی متوجه نمی شویم که شهر کیاسر را پشت سر گذاشته ایم . حدود پانزده کیلومتر بعد از کیاسر در سمت راست جاده وارد یک راه روستایی که آسفالته است تغییر مسیر می دهیم تا خود را به دریاچه ” میـانشه ” برسانیم . مینی بوس زوزه کشان در میان پیچ و خم جاده که در انبوه درختهای جنگلی مفقود شده است ، پیش می رود بی آنکه به فکر ناهارباشیم و یا احساس گرسنگی بکنیم .
سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
در انتهای جاده جنگلی از روستای ” چورت ” گذر کرده و بالاتر از آبادی ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر در محوطه ای باز بساط ناهار را می چینیم .
با اینکه آسمان ابری و حال و هوای باران دارد و از طرفی رو به غروب می رود با جمع آوری هیزم و روشن کردن آتش شور و شوق بی حدی در بین بچه ها ایجاد می شود و پس از خوردن ناهار ، عصرانه و چای در گرگ و میش غروب ، زیر نور چراغ پیشانی ، لحظاتی خوب و خوش را ثبت تاریخ خاطره ها می کنیم . دیگر هوا کاملأ تاریک شده و از حرکت به سوی دریاچه ی ” میانشه ” منصرف می شویم .
مسیرمان را به سمت شهر ساری تغییر داده و پس از ورود به شهر در مسجد امام جعفر صادق (ع) برای اقامه نماز توقف می کنیم . در مسجد مراسم یادبودی در حال برگزاری است ، که ما را برای صرف شام احسان آبگوشت دعوت می کنند و در آنجا با آقای کاغذلو که یکی از علاقمندان کوه و کوهستان و از پیشکسوتان کوهنوردی ساری می باشد ، آشنا می شویم که محبت زیادی به بچه های گروه ابراز داشتند .
پس از خدا حافظی برای اسکان شبانه به پارک عباس آباد بهشهر حرکت کرده ، ساعت ۹ شب چادرها را در کنار دریاچه ی پارک ” عباس آباد ” برپا کردیم و سپس آقای طارمی در مورد تاریخچه ی پارک توضیحاتی را به بچه ها دادند . هر چقدر زمان به سوی نصف شب نزدیک می شود از مقدار ابرها کاسته و ستاره ها حضور خود را با عشوه گری به رخ می کشند ، با کاهش دمای هوا اعضای گروه به چادرها پناه برده و به بستر خواب می خزند .
پاسی از نصف شب نگذشته بود که آقای رضا طارمی به همراه دوستان بهشهری خود با کوله باری از هیزم جنگلی از راه می رسند و در کنار چادرها آتش به پا کرده و بساط چای و تنقلات را با حضور معدودی از بچه ها به راه می اندازیم و تا صبح با گرمای آتش بر سرمای شبانه مقابله می کنیم .
سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
جمعه سی آبانماه نودسه ، طلایه های خورشید از لابلای برگهای رنگارنگ پائیزی بجا مانده بر شاخه ها حضور خود را اعلام می کند و نوید روزی آفتابی را به ارمغان می آورد . کم کم سایر بچه ها از خواب شبانه فارغ شده و از چادرها بیرون می زنند و بر سر سفره ی صبحانه با کلام دلنشین سلام و صبح بخیر به استقبال صفا و صمیمیت می روند .
ساعت ۷:۳۰ صبح چادرها بر چیده و به قصد زنجان با توکل بر خدای لایزال رهسپار می شویم ، در ساعت ۱۰:۳۰ وارد جاده فیروز کوه شده و گردنه ها را یکی پس از دیگری طی کرده تا ساعت ۱۳:۳۰ وارد شهر فیروز کوه می شویم و برای ناهار توقف می کنیم . در ادامه مسیر در شهر دماوند در امامزاده محمد (ع) از فرزندان حضرت امام موسی کاظم ع) اقامه نماز کرده و سپس راهمان را به سمت تهران ادامه می دهیم .
برای فرار از شلوغی تهران از کمربندی شمالی تهران استفاده کرده و خود را به اتوبان کرج می رسانیم ، اکنون هوا رو به تاریکی رفته و خورشید خرامان خرامان خود را در پشت هاله تاریکی پنهان می کند و جای خود را به سپاه سیاهی می سپارد.
در مجتمع پذیرایی بین راهی نرسیده به شهر قزوین برای سوختگیری و نماز توقف کرده و دوباره به سوی زنجان حرکت می کنیم ، هر چقدر به مقصد نزدیک می شویم سرمای هوا را بیشتر احساس نموده ، اما حس رسیدن به خانواده هر سرمایی را قابل تحمل می کند.
ساعت ۹ شب به شهر زنجان می رسیم و با آرزوی سلامتی و تندرستی از خداوند متعال فرصتی دیگر به همراه دوستان و همراهان گروه در سفرهای بعدی طلب می کنیم .
سفرنامه چشمه های جوشان باداب سورت
نویسنده: اسداله آشوری