درفک یا به روایتی دالفک به معنی آشیانه عقاب به ارتفاع ۲۷۳۰ متر از کوههای بلند منطقه گیلان در شمالشرق رودبار است که بر فراز آن دارای کاسه ای بسیار بزرگ به طول ۲ کیلومتر و عرض ۷۰۰ متر می باشد که بسیاری به اشتباه آنرا آتشفشانی می دانند ، ولی چنین نیست. در کاسه قله غاری وجود دارد که در تمام فصول سال دارای یخ است. ضمنا سمت شمال کاسه درفک، دیواره ای مهیب به ارتفاع ۵۰۰ متر از نوع آهکی وجود دارد که از سمت شمال، نمای خاصی به این کوه می دهد. در اطراف این دیواره ، یک غار آهکی نیز وجود دارد. ( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
خوب است اطلاع داشته باشیم با توجه به ارتفاع دشت گیلان نزدیک به صفر، این کوه تا چه اندازه مرتفع بوده و یک صعود واقعی و مناسب را در پی خواهد داشت که از لحاظ میزان صعود، دست کمی از صعود دماوند ندارد.

قله درفک
خلاصه برنامه:
روز اول: صبح زود حرکت از تهران- صرف صبحانه در روستای شیرکوه با میزبانی پر مهر خانواده کوهنورد محلی- حرکت از ارتفاع ۴۱۰ متری به سمت لارنه زیر باران و در هوایی مه آلود- صرف ناهار فوری در لارنه- حرکت مجدد به سمت جیرانی در زیر باران- رسیدن به جیرانی به ارتفاع ۱۸۲۰ متر، همزمان با تاریکی هوا در ساعت ۱۷:۵۵ و برقراری کمپ .
روز دوم: صرف صبحانه و تصمیم برای صعود پس از چک کردن هواشناسی- صعود ٩ نفره به سمت قله زیر بارش باران و برف ملایم در هوایی مه آلود- طی مسیر پوشیده از برف تازه تا قله و ساعت ١۴:١٠ رسیدن به قله به ارتفاع ۲۷۳۰ متر – جشن صعود – صرف نظر از بازدید کاسه و غار به جهت حجم برف و کمبود زمان- بازگشت از قله به سمت جیرانی در حالیکه هوا در حال باز شدن بود- عکاسی از نماهای رویایی- رسیدن به کمپ هنگام غروب و گردآمدن کنار آتش و شبمانی مجدد.
روز سوم: جمع آوری کمپ و صرف صبحانه و فرود در ساعت ۹:۵۰ از مسیر صعود در هوایی دلچسب و آفتابی- صرف ناهار در لارنه با دید رویایی مرتع سرسبز لارنه و قله درفک- فرود به سمت شیرکوه و رسیدن به روستا در ساعت ۱۸:۱۵ صرف چای – سوار شدن به ماشین دربستی و حرکت به سمت تهران- صرف شامی لذیذ در رستورانی در منجیل- رسیدن به تهران در نیمه شب و پایان برنامه.
در نمودار زیر، پروفایل ارتفاعی نسبت به مسافت طولی مسیری که ما از شیرکوه تا قله طی کرده ایم و توسط GPS ثبت شده، ارایه می گردد. نقاط مهم نیز علامت زده شده است. توجه فرمایید که مسافت ۱۸ کیلومتر تا قله، مسافت افقی می باشد، با احتساب شیب صعود، این مسافت حدود ۲۲ الی ۲۳ کیلومتر می باشد. بنابراین مسیر طی شده رفت و برگشت، ۴۵ کیلومتر بوده است. ( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
شرح برنامه:
پاییز امسال را نیز نمی توانستیم بدون صعود قله درفک، این قله خاص و رویایی سپری کنیم. بنابراین با همت دوستان و همراهی صمیمانه گروه کوهنوردی کوه باد و حضور افتخاری استاد فرهادی نژاد، برنامه سفر ٣ روزه خود را ترتیب دادیم. ایده صعود مشترک را استاد عزیز در سر ما انداخته بود و با توجه به هم سلیقگی دو تیم، نه تنها مشکلی پیش نیامد، بلکه در اجرای بهتر برنامه نیز یاری رسان بود. هر دو گروه در یک مینی بوس سیترا جای گرفتیم و به سمت آنچه در انتظارمان بود به راه افتادیم.
روزهای قبل برنامه، بطور مداوم هواشناسی را چک می کردم. پیشبینی ها حاکی از بارش ملایم باران در روز چهارشنبه و هوایی صاف و آفتابی تا نیمه ابری برای ٢ روز بعدی بود. بنابراین به دوستان توصیه شد که آمادگی مواجهه با بارش را داشته باشند.
آقا جعفر، این کوهنورد محلی که همواره در سالیان گذشته با مهر و محبت خود ما را در این مسیر یاری کرده بود و دوستی و رفاقت خاصی با او پیدا کرده بودیم، امسال نیز به همراه همسر خود همراه بود و هرچه از کارهایی که برایمان کردند بگوییم، کم گفته ایم. دوستان دیگری نیز قرار بود به این برنامه بپیوندند که متاسفانه برنامه هاشون جور نشد و بعضا به دلیل بارش و ترافیک مردد بودند و نهایتا ١۴ نفر از تهران به راه افتادیم تا با ٢ نفری که در شیرکوه به ما می پیوستند، تیممان تکمیل شود.
به جهت طولانی بودن مسیر شیرکوه و کمبود زمان و به هم خوردن برنامه در صورتیکه شب اول به جیرانی نمی رسیدیم، تصمیم بر این بود که از قاطر برای حمل بارهای اضافی تا کمپ استفاده شود تا تیم با سرعت مناسبی حرکت کرده و به کمپ در جیرانی برسد.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
روز اول:
ساعت ۴ صبح قرار داشتیم و به جهت اهمیت حرکت به موقع ، برای تاخیر جریمه در نظر گرفته شده بود. خوشبختانه تقریبا همه به موقع آمدند و با مینی بوس سیترا دربستی در ساعت ۴:١۵ از تهران به راه افتادیم.
بالاخره بعد از سالها این افتخار نصیبم شده بود که با استاد دوباره همسفر شویم. هر دو گروه که اکنون دیگر یک گروه شده بودند، سعی کردند که درفاصله زمانی رسیدن به شیرکوه، در ماشین استراحت کنند. بنابراین فرصت آشنایی بیشتر نفرات دو گروه با هم میسر نشد. قصد داشتیم که صبحانه را در روستای شیرکوه بخوریم، و نباید در بین راه وقت تلف می کردیم. متاسفانه سرعت حرکت مینی بوس سیترا خیلی کمتر از آنچه پیشبینی می کردم بود و با وجودیکه تنها در دو جا به مدت ۵ دقیقه توقف داشتیم، دیر به شیرکوه رسیدیم، یعنی در ساعت ٩ صبح.
آقا جعفر به استقبالمان آمد و ما را به منزل پر مهرشان هدایت کردند تا صبحانه را آنجا میل کنیم و وسایل و بارها را آماده کنیم. از قبل نان بربری تازه گرفته بود و ما نیز مقداری خرید برای صبحانه انجام داده بودیم . سفره درازی پهن شد و با مهربانی در منزلشان از ما پذیرایی کردند. خاله فیروزه، مادر آقا جعفر عزیز مثل همیشه در مهمان نوازی کم نگذاشتند و باز هم ما را شرمنده خودشان کردند.
فرصت کمی بود و باید زودتر بارها را برای دادن به قاطر آماده می کردیم. از قبل هماهنگ شده بود که ٣ قاطر بیاید، بنابراین گروه با حداکثر سرعت ممکن، کوله ها را بستند و بارها را در گونی های نایلونی قرار دادیم و به قاطرچی ها سپردیم.
در ساعت ١٠:١۵ پس از خداحافظی با خاله فیروزه، حرکت خود را به سمت لارنه وجیرانی، آغاز کردیم، ارتفاع مبدا حرکت در شیرکوه، ۴۱۰ متر بود. هوا ابری بود و می شد حدث زد که بزودی بارش شروع شود.
از آنجا که پیشبینی های لازم صورت گرفته بود، به همنوردان توصیه شده بود که گتر( برای گل) و پانچو و لباس گرم همراهشان باشد و به بار قاطر نسپارند. همچنین بطری آب و وعده ناهار و تنقلات و البته چراغ پیشانی.
تیم سرپرستی نیز مجهز به دو دستگاه بیسیم و همچنین جی پی اس بود و با وجودآقا جعفر این کوهنورد محلی بسیار مجرب و راه بلد، هیچ نگرانی از بابت مسیر و هدایت تیم نداشتیم. البته شخصا این مسیر تا قله را چند بار رفته بودم، ولی باز هم جانب احتیاط را بایستی رعایت می کردیم.
گروه با حرکتی هماهنگ و با همراهی آواز دلنشین استاد، راه طولانی امروز خود را پی می گرفت و از زیبایی های پاییزی که اندکی از آنرا در هوایی ابری و گرفته می شد دید، لذت می برد.
اوایل مسیر در مکانی به ارتفاع ۴۹۵ متر که به بلند زمین معروف است و منبع آبشیرکوه در آن واقع است، کمی ایستادیم و معارفه سریعی انجام دادیم تا دو گروه آشنایی اولیه با هم حاصل کنند. از این نقطه دید به روستای پشت یال به نام دیو رشحاصل می شود.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
چندی نگذشت که آسمان تاب نیاورد و شروع به گریستن نمود. گروه که تا دندان مسلح بود، مراسم پانچو پوشان خود را آغاز نمود و از خشم آسمان نهراسید و همچنان محکم و استوار و به طور منظم گام بر می داشتند.
شمارشها را هر از گاهی انجام می دادیم و نفرات با روحیه عالی به حرکت ادامه می دادند. هه و خوشی گفتن ها و هه و شادی شنیدن ها هم خود داستانی داشت و با حضور استاد ، بیشتراز پیش انرژی بخش بود. مسیر از میان جنگل بکر و حفاظت شده عبور می کرد که تنوع گیاهی خاص خود را به همراه دارد. درختان بلند که پاییز در آنها رخنه کرده بود و برگهای آنها زرد شده بود، درختانی قطور و قدیمی راش و افرا و توسکاکه بعضا شماره گذاری نیز شده اند، درخت ازگیل و درختچه ها ی سرخس و نسترن وحشی و ولیک و … قارچهای متنوع خوراکی و غیر خوراکی در مسیر به وفور دیده می شد.
پس از طی حدود ٢ ساعت، به محلی به نام چلکزیان در ارتفاع ۷۲۵ متری می رسیم که از اینجا شیب تند آغاز می شد. اینجا نقطه ای بود که ۶ سال پیش من و همسرم با آقا جعفر و همسرشان دیدار کردیم و آشناییمان شکل گرفت. کمی نشستیم تا استراحت کنیم و آبی بنوشیم و یادی از گذشته کردیم. از این نقطه یه راه فرعی به سمت راست بصورت تراورسی از راه اصلی جدا می شود که به سمت روستای دفراز می رود. مسیر اصلی به سمت بالا می باشد.
پس از چند دقیقه استراحت و در حالی که نمه بارانی می بارید، حرکت خود را مجددا آغاز کردیم. شیب تند را بصورت زیگزاگ پی گرفتیم و ادامه دادیم تا اینکه در ساعت ۱۲:۵۰بهمنبع آب دیگری که از چشمه ای در بالادست آب می گیرد، رسیدیم. ارتفاع این نقطه ۸۸۰ متر بوده و می توان از آب آن برای ادامه مسیر تا لارنه، برداشت کرد.
از آنجا که تازه استراحت کرده بودیم و باران نیز شدید شده بود و به آب نیاز نداشتیم، توقفی نکرده و به مسیر ادامه دادیم. همراهی گروه مثال زدنی بود و آهنگین. آوازدلنشین و خاطره انگیز استاد نیز مزیدی بر علت این هماهنگی و روحیه تیم بود. فرزادعزیز که با بزرگواری و تجربه بالایش نقش عقبدار را بعهده گرفته بود، به خوبی تیم را جمع می کرد و همگی با حرکتی هماهنگ پیش می رفتیم. در آن مسیر جنگلی که حالا دیگر تا چند متری بیشتر دیده نمی شد و مه اطراف را پوشانده بود، گاهی صدای آواز پرنده ای در جنگل می پیچید. ما در مسیر تنها بودیم تا اینکه گروهی ۵ نفره را دیدیم که به ما رسیدند. از کوهنوردان قدری بودند که دورادور می شناختیمشان که سرعتی صعود می کردند. پس از صحبت، متوجه شدم که احتمالا لارنه شبمانی خواهند داشت ( بعدا متوجه شدم که آن شب لارنه ماندند و ظاهرا روزهای بعد قید قله را زده اند و برگشته اند).
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
هر از گاهی در طول مسیر، از ازگیل های درختان بهره مند می شدیم. گاهی باران شدید می شد و گاهی ملایم. مسیر در نقاطی گل آلود می شد و به زخمت قدم بر می داشتیم. آقا جعفر که این مسیر را مثل کف دستش می شناسد، سعی می کرد راههایی را برویم که کمتر گل آلود و لیز باشد.
بالاخره پس از پیمودن شیب نسبتا تند، در ساعت ١۴ به مرتع لارنه به ارتفاع ١٢١٠ متری رسیدیم. هوا کاملا گرفته و مه آلود بود و چشم انداز زیبای لارنه را نداشتیم. وقت کم بود و بایستی سریعا ناهار می خوردیم. البته زیر آن باران، مدت طولانی نمی شد توقف کرد. با کمال تعجب دو مینی بوس بنز را دیدیم که از جاده خاکی جدیدالتاسیسراجعون به لارنه آمده بودند و بعدا در روزهای بعد آنها را بالاتر ندیدیم!
گروه در مسیر یال وکمی جلوتر از لارنه، در نقطه ای به نام لیسن که محل لیسیدن نمک از روی سنگها توسط گوسفندان می باشد، برای ناهار توقف نمود و من و استاد برای برداشتن آب برای گروه به آن سمت لارنه که چشمه ای واقع است، رفتیم و برگشتیم. در این فاصله، آتش کوچکی به زحمت روشن شده بود و کمی خشک و گرم شدیم و از غذاهای لذیذ بهره مند شدیم. باران نیز همچنان ملایم می بارید.
پس از صرف ناهار، در ساعت ١۴:۵٠ به راه افتادیم. مسیر در این قسمت شیب زیادی ندارد و از روی یالی نسبتا صاف عبور می کند تا به سیاه دره برسد که از آنجا دوباره تا جیرانی شیب می گیرد.
فضای مه آلود و صدای خش خش برگهای انبوه زیر پا در مسیر و صدای شکستن شاخه های خشک در زیر پا در سکوت جنگل، بسیار دلنشین بود. همنوایی با آواز استاد توسط باعث می شد که گروه کمتر خسته شود و با سرعتی مناسب طی مسیر می نمود.
در ساعت ١۶ به نقطه ای به نام کتله به ارتفاع ۱۴۵۵ می رسیم که بایستی تا سیاه دره که در ارتفاع ۱۳۹۵ متر قرار دارد و حالت گردنه دارد، از یک مسیر پر شیب ارتفاع کم کنیم. این قسمت را که در جاهایی نیز لیز بود، با احتیاط سپری کردیم و در ساعت ۱۶:۱۰ به سیاه دره که از نقاط عطف مسیر می باشد، رسیدیم. راه پاکوبی از راجعون نیز به این نقطه می رسد. اینجا مکان مسطحی برای شبمانی وجود دارد، ولی چشمه آب ندارد.
تا اینجا گروه با سرعتی فرا تر از انتظار حرکت کرده بود و تاخیر صبح جبران شده بود و می توانستیم به موقع به محل کمپ در جیرانی برسیم. کمی استراحت نموده و از سیاه دره مسیر پر شیب را به سمت جیرانی از میان جنگل انبوه پی گرفتیم در این بین نیز با تماس تلفنی با قاطرچی ها که هنوز به ما نرسیده بودند، هماهنگ شدیم.
باران همچنان می بارید و برگریزان پاییزی مسیر پاکوب را محو کرده بود. با استفاده ازجی پی اس و راه بلدی آقا جعفر، مسیر صحیح را که عمدتا لیز و گل آلود بود، پی می گرفتیم.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
هوا کم کم داشت تاریک می شد. چراغ های پیشانی را آماده کرده بودیم و با تاریک شدن هوا، گروه به هم نزدیکتر شد و با هماهنگی و نظمی مناسب حرکت می نمود. مسیر تا جیرانی پر شیب بوده و گاها زیگزاگ طی می شد. باران هم همچنان می بارید.
بالاخره در ساعت ۱۷:۵۵ به مرتع جیرانی به ارتفاع ۱۸۲۰ متری رسیدیم. گروه با روحیه و سرعتی عالی مسیر را طی کرده بود و یک ساعت زودتر از پیشبینی اولیه، به مقصد امروزشان رسیده بودند که این مرهون حرکتی هماهنگ و اراده ای قوی و البته آواز دلنشین و روحیه بخش استاد بود. البته تجربه انتخاب مسیر مناسب با درگیری کمتر که توسط آقا جعفر انجام می شد، بسیار کمک بود.
جایی که قبلا در سالهای پیش کمپ برقرار می کردیم، گلی بود و ضمنا امکان برقراری و استفاده از آتش درزیر باران که شدید شده بود، نبود. لذا بایستی از کلبه های مسقف چوپانها استفاده می کردیم. البته ما از قبل و توسط آقا جعفر مجوز استفاده از آنها را داشتیم، ولی متاسفانه گروههایی هستند که می آیند و بدون اجازه قفل درب کلبه های چوپانها را می شکنند و وارد می شوند که این مساله بسیار مورد اعتراض آنها بوده است.
یک گروه معروف کوهنوردی از تهران زودتر از ما به جیرانی رسیده بودند ( از مسیر نزدیکتر راجعون آمده بودند) و به همان صورت وارد کلبه شده بودند و آنرا اشغال نموده بودند و جایی برای ما نبود. ما ٢ راه داشتیم، یا از آغل مسقف و بزرگ همان کنار استفاده می کردیم، و یا از کلبه های بالای چشمه که با فاصله ای ١٠ دقیقه ای با محلی که بودیم و بارها را از قاطر تحویل می گرفتیم، استفاده می کردیم.
همزمان قاطرها نیز از راه رسیده بودند و بارها را همان پایین تخلیه کرده بودند و ما نیز تصمیم گرفتیم که به جهت خستگی دوستان و عدم امکان جابجایی دوباره به کلبه های بالادستی، به همان آغل پناه ببریم.
در این فاصله و تا زمانی که این تصمیمات و انتقال صورت گیرد، دوستان از آتش گروه دیگر در کلبه استفاده کردند و گرم شدند. ٢ نفر هم که برای آوردن آب از چشمه و بررسی کلبه های بالایی رفته بودند، بازگشتند و بارها را به آغل انتقال دادیم و اولین کاری که باید می کردیم، برپا کردن آتش برای گرم شدن و خشک شدن بود که با توجه به سرمای هوا اهمیت بالایی داشت. گروه با کمک هم چوب جمع کردند و آتش روشن شد و با کنده های بزرگی که آقا جعفر و سایر دوستان می آوردند، بزرگتر شد.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
با جان گرفتن آتش و گرم شدن دوستان، لباسها هم کم کم خشک شدند و زندگی به حالت عادی بازگشت! کم کم با آغل اخت گرفته بودیم و از آن لذت می بردیم! فقط نگران بودیم که صاحبان آن (گوسفندان) آنشب آنجا نیایند و جای دیگری باشند، که چنین بود.
برای خواب، ۴ چادر در داخل آغل و ٢ چادر بیرون از آغل برپا گردید و سایر دوستان تصمیم داشتند که یا بیرون از چادر در کیسه خواب بخوابند و یا در کنار آتش. پس از آن شام ها مهیا شد و صرف شد و در کنار آتش مشغول آواز و خشک نمودن لباسها شدیم.
باران به شدت در حال بارش بود، گاهی که کمی آرام می گرفت برای جمع آوری چوب و انتقال وسایل به چادرهای بیرون، می رفتیم. آن آغل آنشب مانند یک هتل ۵ ستاره برای ما بود، فقط کوتاهی سقف آن باعث می شد که هراز گاهی سرمان به سقف برخورد کند! یک اصل مهندسی خاص نیز در ساخت آن رعایت شده بود، بطوریکه دیوارهای آن هواخور بود. یعنی تخته چوبهای تشکیل دهنده دیوار، با فاصله از هم بودند که نور و هوا از آن عبور می کرد و این باعث می شد که آلودگی در آن رشد نکرده و ضمنا دود آتش در آن محبوس نشود.
پیشبینی ای که از قبل از هواشناسی درفک داشتم، فقط برای آن روز باران ملایم پیشبینی شده بود و قرار بود که دو روز آینده هوا باز شود، اما شدت بارشی که می دیدیم، ما را برای ادامه مسیر فردا تا قله، مردد کرده بود. طی مشورتی که با هم کردیم، تصمیم برای صعود را به فردا و بررسی شرایط موکول کردیم.
چادر من بیرون بود، وقتی برای خواب سراغش رفتم، انتظار داشتم که داخلش را آب گرفته باشد، ولی خوشبختانه چادر کله گاوی نارنجی رنگ خوب مقاومت کرده بود و داخلش خیس نشده بود. به داخل کیسه خواب خزیده و در حالیکه صدای برخورد قطرات باران را به شدت بر روی چادر احساس می کردیم، به خواب رفتیم.
آن شب ، آنقدر بارش سنگین بود که حتی به داخل آغل هم آب جاری شده بود و دوستانی که زیراندازشان را روی زمین انداخته بودند، با جریان آب درگیری پیدا کرده بودند و بعضا کیسه خوابشان خیس شده بود.
آنشب آقا جعفر که به اتفاق همسرشان کنار آتش خوابیده بودند، برای برقرارماندن آتش چند بار بیرون رفته بود و کنده چوب آورده بود.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
روز دوم:
ساعت ۶ صبح قرار بود که بیدارباش باشد، ولی به جهت ادامه پیدا کردن بارش سنگین باران، لزومی به بیدار شدن زودتر نبود و با تاخیر ۴٠ دقیقه ای دوستان را بیدار کردم.
طی شب گذشته، از آنجا که با توجه به هوا باید تصمیم مهمی را برای صعود امروز می گرفتم، خواب از چشمانم رفته بود و داشتم سعی می کردم که با اندک آنتن موبایلی که داشتم، از اینترنت آخرین پیشبینی هواشناسی درفک را بگیرم. یکی دو ساعتی مشغول بودم، ولی نتیجه ای نگرفتم. ساعت ۵:٣۵ دقیقه شده بود و باید اطلاعاتم را به روز می کردم تا تصمیم صحیحی برای صعود امروز می گرفتیم. بنابراین به یکی از همنوردان عزیز (علیرضا) که در این برنامه غایب بود و البته بیسیم هاش را همراهمان کرده بود، از آنجا که سحرخیزی او مشهور است، پیغام فرستادم که از لینکی که در جزییات برنامه فرستاده بودم، آخرین وضعیت هوای درفک را بررسی کند. او نیز چند دقیقه بعد تماس گرفت و پیشبینی سایت mountain-forecast را برایم شرح داد. پیشبینی این بود که بارش تا ظهر خواهد بود و از بعد از ظهر بارش قطع شده و هوا باز شده و امشب و فردا هوا صاف خواهد بود. ضمنا گفته بود که در ارتفاع قله بارش بصورت برف می باشد. هرچند میزان و اعدادی که گفته بود، دقیق نبود و ما عملا بارش بسیار بیشتری را تجربه کرده بودیم.
بنابراین بهترین تصمیمی که می شد گرفت این بود که صعود را که قرار بود ساعت ٧ آغاز کنیم، دیرتر انجام داده و به آرامتر شدن بارش موکول کنیم. بدین صورت می توانستیم حداقل، صعود قله را با صرف نظر کردن از بازدید کاسه و غار، انجام داده و بازگشت را در هوای مناسبتری داشته باشیم، چراکه قرار بود بعد از ظهر هوا باز شود.
ساعت ۶:۴٠ بیدارباش را اعلام نمودم و دوستان یک به یک از جا برخاستند. دوستان داخل، فکر کرده بودند که ما را که بیرون چادر زده بودیم، سیل برده ! در حالیکه وضعیت ما هم بیرون بد نبود و چادرها خوب مقاومت کرده بودند. اولین کاری که کردم، چاق کردنآتش بود تا گرم شویم. همزمان ٢ نفر برای آوردن آب به سر چشمه رفتیم و آب آوردیم. آب چشمه که بطور معمول آب باریکه ای می باشد، مثل یک رودخانه جاری بود!
سپس صبحانه ها میل شدند و برنامه امروز برای دوستان تشریح شد و قرار شد که منتظر شویم تا بارش آرامتر شود و هرکسی آمادگی صعود را داشت، کوله اش را به همراه لباس و لوازم لازم آماده کند تا در زمان مناسب به سمت قله حرکت کنیم.
گروه کلبه کناری، زودتر از ما و در ساعت حدود ٨:٣٠ حرکت خود را به سمت بالا آغاز کرده بودند، ولی بارش هنوز ادامه داشت. حوالی ساعت ٩، بارش کند شده بود. بیش از این جایز نبود معطل کنیم و برای اینکه به قله برسیم زمان را از دست می دادیم. بنابراین تیم قله آماده شد و با لوازم لازم از جمله بیسیم،جی پی اس، پانچو، گتر، کاپشن گورتکس و لباس گرم و آب و مواد غذایی و البته چراغ پیشانی ، ٩ نفر آماده صعود شدیم. نهایتا ساعت ۹:۲۰ در هوایی که هنوز بارش قطع نشده بود، راهی قله شدیم و مابقی ٧ نفر برای استفاده بردن از طبیعت زیبای جیرانی و استراحت ، پایین ماندند. در این بین دل کندن آقا جعفر از همسر عزیزشان و جدایی این زوج عاشق هم داستانی داشت…
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
تیم قله را دوستانی تشکیل داده بودند که می توانستیم با سرعت معقولی صعود کرده و پیشبینی می کردم که ساعت ١۴ به قله برسیم و با رعایت اصل ساعت ١۴ در کوهنوردی، به موقع فرود آییم. قانون ساعت ١۴ در کوهنوردی می گوید که شما در صعودتان طوری برنامه ریزی کنید که ساعت ١۴ برگشتتان را هرجا که رسیدید، انجام دهید.
کمی بعد به کنار چشمه رسیدیم و آب لازم برای صعود امروز را که حدود یک لیتر بود، برداشتیم، این چشمه در ارتفاع ۱۹۲۰ متری و در فاصله ۴۰۰ متری از محل کمپ قرار دارد. صعود را از یال جنگلی بالای چشمه بطور منظم و هماهنگ پی گرفتیم. مسیر پاکوب گل و شل بود و ما از آن حرکت نکرده و از مسیری که بتوان راحت تر حرکت کرد، حرکت می کردیم. کمی بالاتر، یک گروه پر تعداد از اصفهان را دیدیم که با سر وصدا مشغول فرود بودند. می گفتند که بالا برف باریده و ادعا می کردند که شب را در کاسه قله سپری کرده اند. بعدا با دیدن رد پایشان در برف متوجه شدیم که اطلاعات غلط داده اند و محل شبمانیشان در پهنش ( ارتفاع ٢٢٠٠متری) بوده و احتمالا قله را اشتباه گرفته اند!
از ارتفاع ٢٠٠٠ متری، پای در برفی که تازه باریده بود گذاشتیم و به مرور مسیر را برف فرا گرفته بود. بارش نیز از باران به بارش دانه های ریز برف تغییر کرده بود. باد شدیدی نمی وزید ولی دما به نسبت پایین بود. دید زیادی به اطراف نداشتیم و از روی تجربه و شناخت مسیر و البته مسیری که از قبل به جی پی اس داده بودم، مسیر صحیح را پی می گرفتیم. هوای مه آلود و با دید کم در نقاطی حتی باعث می شد که به محض اینکه لحظه ای به جی پی اس دقت نمی کردی، از مسیر خارج شوی. کما اینکه در قسمتی از مسیر و به دلیل پی گرفتن جای پای گروه قبلی که اشتباه رفته بودند و به ما به اشتباه گفته بودند که قله رفتیم، کمی از مسیر اصلی منحرف شدیم که بعد بلافاصله متوجه و با کمک جی پی اس اصلاح کردیم.
متاسفانه اطلاعات غلط و دروغ در جامعه کوهنوردی بسیار رواج یافته است. گروه کلبه کناری ما که از گروههای شناخته شده و به نام کوهنوردی تهران بود، مدعی شده بودند که آنروز قله را صعود کرده بودند! ولی عملا آنروز تنها تیم صعود کننده قله اصلی ما بودیم و از روی رد پاها و زمانبندی حرکت آن گروه و گروه اصفهانی، آنها به قله اصلی نرفته بودند! دلیل این ادعاهای کاذب بر من روشن نیست ! در حین صعود آن گروه را در بالای پهنش (٢٢٠٠ متری) دیدیم که داشتند از یال کناری فرود می آمدند. با توجه به زمان حرکت آنها و زمان و مکان فعلی آنها، نمی توانسته اند به قله اصلی رسیده باشند. البته بعدا در وبلاگشان دیدم که نوشته بودند تا ارتفاع ۲۶۳۰ متری صعود کرده و بازگشته اند، ولی رد پایی که ما دیدیم، از مسیر قله اصلی منحرف شده بود و احتمالا به سمت قله فرعی شمال کاسه رفته بودند.
لابد صعود قله به هر قیمتی در این گروه ها اهمیت زیادی دارد که اینچنین به دیگران و احتمالا به هم تیمی هایشان اطلاعات غلط می دهند. تصمیم به بازگشت در شرایط نامناسب و اعلام آن نه تنها ضعف یک سرپرست نیست، بلکه نشانه درایت و شجاعت اوست. متاسفانه از برخوردی که برخی از افراد آن تیم (نه سرپرست) در شب گذشته در مقابل اعتراض قاطرچی محلی به اشغال کلبه چوپان داشتند، نیز احساس خوبی از آن تیم به گروه ما منتقل نشد.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
یک بیسیم همراه تیم قله بود و بیسیم دیگر را در کمپ قرار داده بودیم و قرار گذاشته بودیم که هر نیم ساعت یکبار با هم در تماس باشیم ( برای صرفه جویی در مصرف باتری) . تا پهنش بیسیم ارتباط داشت، ولی بالاتر دیگر ارتباط قطع شد که علت آن احتمالا قرار گرفتن در خارج از دید و رفتن به پشت کوه بود. گروه با سرعتی مناسب مسیر صعود را طی می کرد. زمین پوشیده از برف تازه بود. با رسیدن به پهنش به ارتفاع ٢٢٠٠ متری که مکان مسطحی بوده و به عنوان چراگاه استفاده می شود، می دیدیم که برف روی چمن سبز روی زمین نشسته که نشان دهنده تغییر سریع آب و هوا و زمستان زودرس بود. در این نقطه حدود ١٠ الی ١۵ سانتیمتر برف نشسته بود. از کنار کلبه خرابه کوچک پهنش گذشتیم و مسیر را پی گرفتیم. همچنان به اطراف دید زیادی نداشتیم، اما محل شبمانی تیم اصفهانی را دیدیم که در مکان مسطحی روی برف در پهنش کمپ زده بودند. کمی بالاتر نیز تیم تهرانی همسایه را دیدیم که در حال بازگشت از یال کناری بودند وبا توجه به زمان، مشخص بود به قله نرسیده اند.
گروه با انرژی و با روحیه ای که آواز دلنشین استاد می داد بطور هماهنگ و منظم حرکت می کرد و سرعت مناسب گروه نوید بخش صعود قله در زمان پیشبینی شده بود. با قرار گرفتن در ارتفاع بالاتر، مه بیشتر شده بود و دید کمی وجود داشت .
در ارتفاع ٢۴٠٠ متری به قسمت تراورسی مسیر رسیدیم . رد پای تیم تهرانی را دیدیم که تا اینجا آمده بودند و از راه اصلی دور شده بودند که احتمالا به سمت قله فرعی شمالی رفته بودند. مسیر دیگر کاملا با برف تازه در حدود ٢٠ سانت پوشیده شده بود و برف ملایمی می بارید و با وزش بادی ملایم. به سمت گردنه حرکت کردیم. نزدیک بود که اشتباها به گردنه فرعی منحرف شویم که با شناخت قبلی و اطلاعات جی پی اس، به مسیر اصلی بازگشتیم. کنار تخته سنگی برای توقف و استراحت ایستادیم که از سوز باد نیز که دیگر آزار دهنده شده بود، در امان باشیم. از تنقلات مختلف دوستان میل نمودیم و آبی نوشیدیم.
چند دقیقه بعد دوباره پشت سر هم به راه افتادیم تا اینکه در ساعت ١٣:٢٠ به گردنه اصلی به ارتفاع ۲۵۱۷ متری رسیدیم و نمای محوی از کاسه قله در پیش چشمانمان قرار گرفت. گروه که انتظار دیدن چنین صحنه ای را نداشتند، محو تماشای کاسه وسیع پوشیده از برف و کلبه های قرار گرفته در میان آن پرداختند. البته هوا گرفته بود و دید کم بود و کاسه کاملا واضح نبود. چندی بعد نیز مه همه جا را فرا گرفت و همان دید محدود نیز از بین رفت.
بارش برف وجود داشت، ولی ریز و ملایم بود اما با رسیدن به گردنه، باد نسبتا شدید شده بود. تا قله حدود ۵٠ دقیقه فاصله داشتیم، یعنی باید از روی یال، ۲۱۵ متر ارتقاع می گرفتیم. برای حرکت سریعتر، کوله ها را روی گردنه در محل مشخصی قرار دادیم و سبکبار به سمت قله به راه افتادیم.
ناگهان سو سوی نور خورشید را از میان ابرها دیدیم و نوری بر ما تابید. گروه بی اندازه از این لطف طبیعت و پاداشی که برای صعود برایمان در نظر گرفته بود، خوشحال شدند. این نوید بخش باز شدن هوا و پایان بارشهای این دو روز بود.
هر چقدر بالاتر رفتیم، هوا باز تر می شد، ولی همچنان اطراف را ابر پوشانده بود و خورشید گاهی از میان آنها کمی نور می تابید.
مسیر روی یال برف کمتری داشت، ولی با این حال در برخی قسمتها ٣٠ الی ۴٠ سانتیمتر برف روی زمین بود. هیچ ردپایی در مسیر نبود و ما گشاینده مسیر بودیم.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
نهایتا در ساعت ١۴:١٠، گروه با نظمی خاص و حرکتی هماهنگ و در کنار هم به قله٢٧٣٠ متری درفک رسیدیم و به هم تبریک گفتیم و در کنار تابلوی یادبود درگذشتگان این کوه ( دو زوجی که در چنین هوایی سالها پیش در شبمانی ای که در منطقه پهنش داشتند، به جهت مشکلات متعددی که برایشان پیش آمد از بین رفتند)، عکس یادگاری گرفته و به جهت کمبود زمان، سریعا راه باز گشت را پی گرفتیم. از روی قله به جهت ابری و مه آلود بودن هوا، دیدی وجود نداشت، ولی در شرایط نرمال نمای بسیار زیبایی را از آن می توان شاهد بود.
گروه خیلی سریع به سمت گردنه فرود آمد و در این بین از نماهای زیبایی که با باز شدن هوا و درز کردن نور خورشید بوجود می آمد، بهره می برد.
ساعت ١۵ به گردنه و کنار کوله ها رسیدیم. فرصت و موقعیتی برای نشستن و صرف ناهار نبود. بنابراین از تنقلات میل نمودیم و سیب و پرتغال که خیلی چسبید و دوباره انرژی گرفتیم.
آنچه پیشبینی های هواشناسی گفته بود، بالاخره داشت به حقیقت می پیوست و هوا در حال باز شدن بود. معمولا در چنین زمانی، بازی های ابر و مه و نور خورشید نماهای بسیار زیبا و رویایی ای بوجود می آورد که شاید یکی از دلایلی که باعث تصمیم به صعود امروز بود، دیدن همین نماها بود. و گرنه قله که همیشه سرجایش هست و صعود به هر قیمتی را نباید انجام داد.
دوستان از دیدن این نماهای زیبا بسیار لذت می بردند و پاداش صعود خود را گرفته بودند. مسیر فرود را پی گرفتیم و به پهنش و لبه آن رسیدیم که از آنجا شیب تند آغاز می شود. همزمان ارتباط بیسیم دوباره برقرار شد و خبر صعود و سلامتی گروه را به کمپ دادیم. در این نقطه معمولا نماهای رویایی بر فراز ابرها می توان دید. آنروز نیز چنین شده بود و ابر و مه و خورشید مشغول رقص و بازی بودند. عکسهای بسیار زیبایی در این ساعت ( ۱۶:۳۰- نزدیک غروب) می شد گرفت.
گروه مشغول عکاسی و لذت بردن شده بود و دل کندن از آن نقطه برایش سخت بود. در سمت شمال، کناره های دریای خزر و همچنین تالابهایی دیده می شد. در سمت روبرویمان، یعنی شمالغرب، قله بسیار زیبای سفیدپوشی که دماوند را تداعی می کرد قرار گرفته بود که به گفته آقا جعفر ، نامش سه لان سر می باشد و از قله های سرسخت می باشد.
در سمت غربمان نیز دره سفید رود که سد سفیدرود در آن واقع است، مشخص شده بود و گاهی از زیر ابرها بیرون می آمد.
بایستی زودتر به کمپ باز می گشتیم و برای آتش چوب جمع می کردیم تا شب خوبی را سپری کنیم، چراکه پیشبینی می شد که امشب سردتر از دیشب باشد. بنابراین از نماهای رویایی هنگام غروب دل کنده و فرود آمدیم.
هنگام صعود، یکی از همنوردان پانچوی سبز رنگش را از پشت کوله انداخته بود و برای یافتن آن در بازگشت، از روش خطی برای جستجو استفاده کردیم. رد مسیر رفت را در جی پی اس نیز داشتیم، ولی تا پایین گشتیم و نیافتیم! احتمالا یا نسیب چوپانی شده بوده یا گروههایی که صبح دیده بودیمشان.
در این حین غروب خورشید را از میان شاخه درختان شاهد بودیم که همزمان با آن، قرص کامل و زیبای ماه از پشت سرمان از سمت شرق داشت به بالای آسمان صعود می کرد.
در ساعت۱۷:۱۵ به چشمه جیرانی رسیدیم و بطری های آبمان را پر کرده و مقداری چوب جمع کرده و در ساعت ۱۷:۴۰ در میان استقبال گرم سایر دوستان ، به کمپ رسیدیم.
وجود آن مکان سرپوشیده و آتشی که روشن بود، واقعا نعمتی بود. بادی سرد در حال وزش بود که در طول شب هم ادامه داشت. کنار آتش رفتیم تا لباسهای تنمان خشک شود و گرم شویم. در این فاصله و با گرد آمدن کل تیم در کنار آتش،فرصت مناسبی بود که آشنایی بیشتری بین افراد دو گروه حاصل شود و معارفه صورت گیرد. این کار با فک گرمی که برخی دوستان داشتند، به درازا کشید و مراعات تیم گرسنه که از قله بازگشته بودند را نکردند! البته در ازای آن، شامی که در کنار دوستان بعد از آن خوردیم، بسیار چسبید . آنقدر خوردیم تا خسته شدیم!
هوای آنشب سردتر از دیشب شده بود و سوز سردی می وزید، بطوریکه وقتی درون چادرهای داخل آغل می نشستی، بایستی زیپ درب آنرا می بستی تا سوز وارد نشود.
آنشب نیز در کنار آتش از آواز دلنشین استاد بهره بردیم و هم آوایی کردیم و لباسها را خشک کردیم. ولی سورپرایز دیگری در راه بود… کیک تولد! آن روز تولد امید ، جوانترین عضو تیم و همچنین شب تولد فرزاد عزیز بود . دوستان با ابتکاری که به خرج داده بودند، با یک کلوچه کوچک و چند ساقه چوب که اتش زده بودند بر روی آن، کیک تولد ساخته بودند! امید حسابی شوکه شده بود . تولد مبارکی خواندیم و به او تبریک گفتیم.
آنشب مشتری کسانی که می خواستند خارج از چادر در کنار آتش بخوابند، بیشتر شده بود و آقا جعفر مشغول جا باز کردن برای سه نفر دیگر در کنار آتش شده بود. شب خوبی بود، ولی خستگی اجازه نشستن بیشتر در کنار آتش را نمی داد و پس از مشخص کردن بیدارباش فردا، به چادر و کیسه خوابم رفتم. چادر همچنان خوب مقاومت کرده بود و نسبتا خشک باقی مانده بود. از فرط خستگی، خیلی زود به خواب رفتم تا اینکه نیمه های شب از سرما بیدار شدم. با توجه به اینکه در این برنامه ها معمولا از کیسه خواب الیافی سبکی استفاده می کنم، سرمای بیرون به داخل کیسه خواب نفوذ کرده بود و آنشب مقداری آزار دهنده شده بود، البته در حالت عادی نیز معمولا خواب خوبی ندارم. آنشب نیز در هوایی صاف و سرد و بادی ملایم و سرد سپری شد. دما آنشب به حدود ۲ درجه بالای صفر رسیده بود.
روز سوم:
ساعت ۶:٣٠ بیدارباش بود. من که صبح تازه دوباره خوابم برده بود، به سختی بیدار شدم. دوستان دیگر نیز از فرط سرما زود بیدار شدند تا به کنار آتش بیایند. البته مراسم بیدار شدن آن روز هم جالب بود، چراکه به طنز، زبان غالب بین گروه، زبان بع بع شده بود و صبح با بع بع همدیگر را بیدار کردند!
به همراه آقا جعغر ٢ نفری برای آوردن آب به چشمه رفتیم. نمای قله سه لان سربسیار زیبا شده بود. صبح دل انگیزی بود در هوایی صاف. به کمپ برگشته و چای برقرار گشت و صبحانه ها میل شدند. چندان عجله ای برای پایین رفتن نبود و انتظار داشتم که تا ساعت ٩ آماده حرکت شویم.
گروه مشغول جمع آوری وسایلشان و بستن کوله ها شدند و چادرها جمع شدند و از آنجا که قرار بود ۴ نفر از دوستان بارشان را قاطر حمل کند، کیسه های بار آنها برای ارایه به قاطرچی که ٢ ساعت بعد بالا می رسید، آماده شدند.
محل کمپ یعنی آغل را تمیزتر از آنچه یافته بودیم کردیم و مانند اولش مرتب کردیم و آثار آتش را محو کردیم. عکسی گروهی در کنار محل کمپ گرفتیم و در هوایی صاف و آفتابی در ساعت ۹:۵۰ فرود خود را از همان مسیر صعود آغاز کردیم.
امروز و این هوا روزی بود که می شد زیباییهای این مسیر بکر را دید. جنگل بکر و زیباییهای پاییزی آن واقعا دلربا بود، هر از گاهی آواز پرندگان بر سکوت جنگل غلبه می کرد. مسیر با توجه به بارشهای سنگین روزهای قبل، همچنان در نقاطی لیز و گل آلود بود که با توجه به وزن بالای کوله ها باعث می شد که شخص زمین بیفتد.
مسیر پر شیب و زیبای جیرانی تا سیاه دره را یکضرب فرود آمدیم و در این بین نیز آواز استاد بسیار دل نشین بود و با همراهی سایر دوستان همراه بود. در ساعت ۱۱:۰۵ بهسیاه دره که دارای محل صاف و بدون درختی می باشد، رسیده و برای توقفی ۱۵ دقیقه ای به استراحت نشستیم. هوا بسیار دلچسب بود و مناظر رویایی.
( گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه )
مقداری میوه و تنقلات و آب خوردیم و دوباره به راه افتادیم. در این قسمت مسیر بایستی حدود ۶۰ متر ارتفاع گرفته و به بالای یال رسید. این قسمت به نام کتله معروف است که شیب تندی دارد و کمی نفسمان را گرفت. با رسیدن به بالای شیب و درارتفاع ۱۴۵۵ متری، مسیر تقریبا صاف و با شیب کم بوده و به مرور به لارنه در ارتفاع ١٢١٠ متری می رسد. این قسمت مسیر نیز بسیار زیبا بوده و از میان درختان بلند و قطور عبور می کند. در نمای پشت سرمان، جیرانی و یالهای برفی پایینی کاسه قله به زیبایی در دیدرس قراردارند .
ناگفته نماند که در بین راه، دوستان زحمت کشیدند و زباله هایی که روی زمین می دیدند، جمع می کردند تا به پایین حمل کنیم که این کارشان بسیار قابل تقدیر بود.
این قسمت مسیر را نیز با توقف کوتاهی در بین راه، سپری کرده تا اینکه ناگهان نمای رویایی مرتع لارنه در پیش چشمانمان قرارگرفت، نمایی که هنگام صعود به جهت خرابی هوا از دست داده بودیم. گروه به ناگهان توقف نمود و مشغول عکاسی شد. نمای لارنه و دیدی که از آنجا به سمت قله دارد، واقعا شاید زیباترین منظر این مسیر باشد.
ساعت ١٣ بود و ما به لبه جنوبی لارنه برای توقف جهت ناهار و استراحت رسیده بودیم. عکاسی از مناظر این نقطه تمام شدنی نبود، ولی فرصت کم بود و باید از آن سمت مرتع از چشمه آب می آوردیم. بنابراین ٣ نفری برای آوردن آب رفتیم و بقیه آتش روشن کردند و بساط ناهار و چای را آماده کردند. با رسیدن به چشمه ، بعد از ٣ روز، سر و صورتمان را شستیم که خیلی لذت بخش بود.
ناهار را در این محل که به قول یکی از همنوردان صعود قبلی به نام تابلو نقاشینامگذاری کرده بود، با دیدی بسیار رویایی صرف نمودیم و چای ذغالی نوشیدیم. دل کندن از این مکان، واقعا سخت بود، ولی همچنان راهی طولانی تا انتهای مسیر باقی مانده بود.
ساعت ١۴:٣٠ از لارنه به سمت شیرکوه به راه افتادیم و از این محل زیبا خداحافظی نمودیم. فرود را از مسیر نسبتا پر شیب ادامه دادیم تا اینکه ساعتی بعد به منبع آبکوچک رسیدیم و برای برداشتن آب و استراحت، توقف نمودیم. آب منبع به جهت بارندگی های فراوان، سر ریز شده بود و می شد سر و صورتی زیر آن شست!
پس از استراحتی مناسب، دوباره راه طولانی فرود را پیش گرفتیم و با همراهی آواز استاد سختی مسیر را بر خود سهل می کردیم. البته همراهی بی نظیر همه دوستان در حرکت با سرعت مناسب و تحمل شرایط سخت، واقعا عالی بود و جای تشکر و قدردانی بسیار داشت. در طول مسیر، گریزی هم درختان ازگیل می زدیم و از آنها بهره می بردیم.آقا جعفر مسیری را برای حرکت گروه بر می گزید که کمتر درگیری با گل داشته باشد، برای همین گاهی از مسیر اصلی خارج می شدیم . در این بین ناگهان ٣ عدد قارچبزرگی را دیدیم که گروه را مدتی مشغول عکاسی کرد! جالب اینکه دو هفته پیش همانند همین قارچها را در مسیر جنگلی ابر به شیرین آباد گرگان دیده بودم.
با نزدیک شدن به غروب، هوا داشت دوباره نیمه ابری می شد، کما اینکه قله را نیز ابر فرا گرفته بود . هوا کم کم تاریک شد و ما هم مشغول گریز از مسیرهایی که گل آلود بودند بودیم. در قسمت انتهایی مسیر که شیب ندارد و عمدتا در طول ادامه می یابد، دیگر راه گریزی نبود و از راه اصلی که به جهت عبور و مرور زیاد دام و قاطرها گودیهایی ایجاد و آب جمع شده و مسیر گل آلود شده بود، طی مسیر کردیم. در مناطقی، حدود ۵ تا ۷ سانتیمتر کفشها در گل فرو می رفتند، ولی خوشبختانه هوا تاریک شده بود و نمی دیدیم که پایمان را کجا می گذاریم!
در قسمتی از این بخش پایانی مسیر، لوله آب ترکیده بود و بایستی از میان فوران آن می پریدیم که خود هیجان جالبی داشت!
بالاخره راه طولانی تمام شد و به بلند زمین، جایی که منبع آب شیرکوه در بالای ده واقع است، رسیدیم و دیگر راهی تا مقصد باقی نمانده بود. اندکی منتظر سایر دوستان شدیم و با جمع شدن گروه، به ده فرود آمدیم و نهایتا در ساعت ۱۸:۱۵ به منزل پدری آقا جعفر رسیدیم و با خاله فیروزه که نگران ما بودند، دیدار تازه کردیم و از چایی که برایمان تدارک دیده بودند نوشیدیم.
گروه مشغول نظافت و گل زدایی کفشها و لباسها شدند و دست و صورتی شسته و با تحویل گرفتن ۴ کیسه باری که قاطر پایین آورده بود، آماده برای سوار شدن به ماشین شدیم. ماشین نیز که قرار بود ۴ آنجا باشد، به جهت مشکلات راه، دیرتر و همزمان با ما رسید.
بندگان خدا، خانواده آقا جعفر که با لطف و مهمان نوازی همیشگی خود ما را شرمنده می کنند، اصرار داشتند که به داخل برویم و استراحتی کنیم. ولی چون لباسهایمان کثیف بود و از همه مهمتر آلوده به آغل(!) ، ما نپذیرفتیم.
از آقا جعفر عزیز و خانواده مهربانشان خداحافظی کرده و در ساعت ١٩ سوار ماشین شده و با خداحافظی از درفک دوست داشتنی و خاطره انگیز و به امید صعود دیگری به این کوه رویایی، به راه افتادیم.
در بین راه، توقفی یک ساعته برای شام در رستوران مناسبی در منجیل ( رستوران امیر) داشته و شامی دلچسب میل نمودیم و سوغاتی خریده و با طی مسیری که چندان ترافیک زیادی نداشت ،نهایتا در ساعت ١:٣٠ نیمه شب، به تهران در محل حرکت رسیدیم و با خداحافظی دوستان از هم، این برنامه نیز به خیر و خوشی به پایان رسید.
نکات مهم :
۱- کوه درفک عموما هوای بسیار متغیری حتی در تابستان دارد. همواره برای صعود به این کوه بایستی وسایل کافی مانند چادر دو پوش- گتر- پانچو- کاور کوله- لباس گرم- لباس اضافه- باتوم جفت – سوت – لوازم بر پایی آتش حتی زیر باران- جی پی اس و … همراه داشت.
۲- بطور کلی آب در منطقه کم است. در این مسیر ( شیرکوه )، فقط در لارنه و جیرانی چشمه موجود است.
۳- در اکثر تمام طول مسیر تا قله موبایل به خوبی آنتنن می دهد ، حتی با اینترنت!
۴- استفاده از یک راهنمای محلی به شدت توصیه می گردد، چراکه مسیرها گمراه کننده هستند. یادمان نرود که این کوه تلفات کمی نداشته است.
۵- سگهای درفک جزو وحشی ترین سگهای کوهستانهای ایران هستند.بایستی از نزدیک شدن به گله ها پرهیز کرد و حرکت جمعی داشت.
۶- برای استفاده از کلبه های مسیر، از صاحبان آنها ( چوپانها) باید اجازه بگیریم. بدون هماهنگی از آنها استفاده نکنید.
۷- از سوزاندن چوبهایی که چوپانها برای خود جمع کرده اند باید بپرهیزیم.آنها از این مساله خیلی گله داشتند.
۸- در بعضی از فصول سال مثل تابستان ، گاهی آب چشمه ها خشک می شود. بنابراین قبل از حرکت، از مردم محلی اطلاعات کسب کنید.
گزارش صعود به قله درفک از مسیر شیرکوه
نویسنده : وحید سپنج